طلوع و غروب لحظه هایم همه با توست ... پس بسم الله
انگار اینجا دلم برایت تنگ می شود…
انگار غروب دلم، اینجا می گیرد …
خدای من چه بهانه ای از این شیرین تر که روبرویت بنشینم و تا جادارد صدایت کنم …
دوست دارم در اوج سکوت صدایت کنم …
آنقدر که دیگر فراموشت نکنم …
همه گرفتاری ها اضطراب ها نامیدی ها شاید دلتنگی ها همه برای این است که یادم می رود که حتی طلوع و غروب
لحظه ها و هر آنچه در آنان می گذرد همه به اراده توست …
نا امید می شوم چون خود را ناتوان در رویارویی با دیو های شیطانی در مسیر راهم می بینم
خود را ناتوان می بینم چون فکر کردم لابد من کسی هستم و دست من است واما من که ناتوانم پس اینجا تو را گم کردم …
خدای من تو جبران!!!!
نه!!!!!!!!!!!
تو همان داشته ها و نداشته های من هستی… تو جواب همه ای کاش های زندگیم هستی …
تو محبوب ترین معبود یکتای عبدی…
تو تنها بهانه نفس کشیدنی …
تو همان شور آغازین عشقی که اولین بار هر مولودی آن را باقلب پاکش لمس می کند …
چه چیزی زیباتر از تو مهربان تر از تو عادل تر و دانا تر و تواناتر از تو …
الیس الله بکاف عبده …
آیا خدا برای بندگانش کافی نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس بانام تو یاد تو و به عشق تو وارد این کلبه شدم، باشد که در راه تو وبرای تو باشد.
پس باهمه توانم سعی در ساختن جایی برای صعود به قله عبودیت در حد توانم باکمکهای صمیمانه این دوست نازنین و پیشنهادات سازنده شما خواهم داشت